ای که رویایت تمام هستی است
این زمین بنگر که جای پستی است
این زمین همچون گذرگاهی نکوست
چشم دل را باز کن گر مستی است
رونقی در عهد درویشان ببین
این دراویش از همه خلق رستی است
مهر بابونه شنیدستم به ناز
همچو نعناع داغ را بنشستی است
داغ را دیدی؟ بگو پندار چیست
داغ پندارم شقایق بستی است
بر سکوت رمی دجالان شهر
چشم از دار حقایق بستی است
گر برایت حزن مهمان میشود
همدلی با اهل دین سرمستی است
ای شهید مانده در خاطر بمان
با من اینجا خاطراتم هستی است